حس خاصی داشتم،حسی عجیب،حسی آشنا ولی غریب. گفتم چه شده؟ گفت:هدفی داری.گفتم: در دور دست؟ گفت:می تواند کنار پایت باشد. گفتم:می خواهم به آن برسم. گفت:انتخاب کن.گفتم: از جلو می روم. گفت: از پشت سر می تواند کنار پایت باشد.گفتم:پس از پشت سر می روم که نزدیکتر است ،ولی چه کنم؟ گفت:چشمانت را بگشا .گفتم: نمی توانم ،چشمانم سنگین است،نمی دانم چی روی چشمانم است.
ادامه مطلب...